عليرضا ذيحق
گفتگو با شهلا بهار دوست
آشنايي ام با آثار " شهلا بهار دوست " از طريق دنياي مجازي بود . شعر هايش را در سايت هاي مختلف ادبي مي خواندم و همچنان پي گير آثارش بودم كه رسيدم به سايت شخصي وي . " شهلا بهار دوست " چهره اي بود كه من تازه مي شناختم اش .در خوانش هايي كه از شعر او داشتم ، با همه ي عواطف و احساساتم در گير نوعي رابطه ي راز آميز ذهني با آنها مي شدم . يك رابطه ي عميق روحي با تر كيبات ، تصاوير و انديشه هاي پر رمز و شاعرانه. ويژگي هايي در شعر او بود كه مختص خودش بود .اشيا ، محيط ، آدميان و تجربياتشان ، در شعر او نمو دي بكر و نو داشتند و رنگ تقليد درآنها نمي ديدم . حس و هيجان ، در نبض شعر او تپشي جوان داشت و مضامين اروتيك شعرش ، لطيف و عميق بود . زبان شعرش نيز ، زباني زنده ، متداول ومرسوم در ارتباطات روزمره ي اجتماعي كه به درك مفاهيم و رسوخ خون و احساس شعرش در شعور معنوي مخاطبان ، مؤثر مي افتاد . با همه ي اين نگرش هايي كه داشتم ، انگيزه اي يافتم براي درخواست گفتگويي باخانم بهار دوست . اما او هيچ راضي نشد . تا كه روزي ، اصرار ها ي من كارساز شد و ايشان به خاطر احترامي كه به خوانندگان شعرشان داشتند ،دل به گفتگويي كوتاه دادند .
- با تشكر از اينكه دعوت مرا براي اين گفتگو پذيرفتيد ، اول مي خواستم كمي از خودتان بگوييد . اينكه كي از ايران مهاجرت كرديد و كي اين جرقه ي شعري در شما زده شد ؟
- با سپاس از توجه شما ، حقيقتا تا امروز حاضر به انجام هيچ مصاحبه اي نشده ام . البته دلايل بسياري دارد ، در جامعه ي ادبي ايران ، پاره اي از روابط را نمي پسندم چرا که جانشین ظوابط شده اند.
از زمانی كه ادبيات براي من مسئله ای حائزاهمیت بوده عده اي را ديده ام كه خوب و بد اهل قلم بوده اند و اما نسبت به ادبيات و كارها ي خلاقه ي ادبي ، نگاه تخريبي داشته اند .البته در اين ميان افراد انگشت شماري هم بوده اند كه هدفشان رشد ادبيات در جامعه بوده و تلاشهاي ارزنده ای انجام داده اند .هرچند در موردشان ، بي مهري هايي نيز صورت گرفته . .. در 25 سالگي بود كه از ايران خارج شدم و به آلمان آمدم تحصيلاتم در ایران در زمينه تعليم وتربيت بود و مدتی تدریس می کردم بعدها در اینجا در رشته ي " مشاوره و راهنمايي اجتماعي " ادامه تحصیل دادم . تلاشم براين بود كه هر چه مي آموزم فقط تئوري نباشد و بتوانم آن را در عمل هم پياده كنم كه اين نگاه ، موجب شد در زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي نيز گام هاي مؤثري بردارم ...خوشحالم بگویم كه هرگز ، عملي و حرفي را خارج از تفكر و عقيده ام انجام نداده و به زبان نرانده ام .حرف و عملم هميشه يكي بوده و براي خوشايند ديگران و منافع شخصي خود ، باورهايم را مثله نكرده ام . اما در مورد كارنامه ي شعري ام بايد بگويم كه بر خلاف بسياري از كساني كه از گهواره ، نابغه ي ادبي بوده اند و يا ادبيات رشته ي تحصيلي و تخصصشان بود ه من در سني حدود 40 سالگي شروع به نوشتن كرده و تراوشات فكري ام را جدي گرفتم . از همان دوران بود كه شديدا نياز به نوشتن را حس كردم . زمان بسيار زيادي را از دست داده بودم ولی همه ي تلاشم آن شد زمان از دست رفته را تاحدي جبران كنم كه البته مي دانم مقدور نيست .
- اما در اين مدت كوتاه ، آثار ارزشمندي را خلق كرده و رسيده ايد به جايي كه الان راحت مي شود به نقد آثار شما پرداخت و حتي جايگاهي را در شعر معاصر بدان اختصاص داد . مثلا ويژگي هايي چون توصيف طبيعت ، داشتن نگاهي اروتيك و نداشتن حسي مثل مرد ستيزي . بكار گيري واژه هاي نجيب در بيان احساسات دروني و...
- به هر حال در مدت كوتاهي كه مي نويسم موفق شده ام سیزده مجموعه ي شعر بيرون دهم و الان هم روی مجموعه ي چهاردهم کار می کنم . ...چنانچه شما هم اشاره كرديد درست است من از زيبايي هاي طبيعت مي گويم و آن را ستايش مي كنم اما هرگز خطي در ميان نمي كشم و نمي گويم مثلا چشم زيباست چون توانايي ديدن را به من مي دهد ولي مثلا سينه زيبا نيست چون در عرف بدان نگاه ديگري است . من چرا بايد ميان آنها خط بكشم و اين زيبايي ها را بيان نكنم ؟
به نظر من تناقض (عمل و حرف) در جامعهء ما حاکم است و این تناقض در نويسندگان و شعرای ما هم وجود دارد مثلن از عشق كه مي گويند خودرا خطا كار مي دانند و مستحق مجازات، از نزديك شدن به مضامين اروتيك ( تن زيبايي ) مي پرهيزند و اگر هم می گویند از نظر من به صورت خشن بیان می کنند! زنانمان هنوز زیبایی را از نگاه مردانه می بینند یعنی آنگونه که مرد می خواهد که زن باشد نه آنگونه که زن خودش هست و مردانمان هم هنوز به زن نگاه برابر ندارند و این حق مسلم را برای بیان لذت و زیبایی از زبان زن کمتر خواهان هستند.
اگر فلان نویسنده و یا شاعر زن با خود بی پرده است و از تجارب و احساساتش می نویسد متاسفانه یا مورد قضاوتهای آنچنانی آقایان و خانمها قرار می گیرد و یا فورا بر چسبی می خورد که فقط خاص جوامع عقب مانده ای مثل ماست! من متاسفم که قدری تند برخورد می کنم ولی فکر می کنم یا نباید تن به گفتگو داد و یا اگر دادم باید سعی کنم منظورم را برسانم.
اشاره به مرد ستيزي كرديد . جالب است كه اين موضوع را ديده ايد .من معتقدم زن و مرد در عين اينكه دو انسان مستقل و داراي خصوصيات متفاوتي هستند در عين حال يكديگر را تكميل تر مي كنند . به خواستها و نيازهاي هم كشيده مي شوند و در عين حال ، بودن هر كدام براي ديگري مي تواند نيرويي براي رشد و حركت باشد .حا لا چرا من به عنوان زن بايد اين موجود نازنين را با تمام خصوصياتش – ضعف يا قدرت – دوست نداشته باشم .من خودم را كامل نمي دانم كه اين توقع را از او (مرد) داشته باشم . اگر او هم مثل من تلاش در باروري و خودسازي خودش دارد ما مي توانيم در كنار هم با تلاش به جلو برويم .در اين انتخاب براي من فرق ندارد كه زن ومرد از كدام نقطه ي این كره ي خاكي مي آيند . برا يم مهم اين است كه اين دو بتوانند در خصوص خواسته ها و اهدافشان ، تبادل افكار داشته باشند و پشت یکدیگر بایستند.
- بپردازيم به سادگي و زلالي موجود در حس ، انديشه و زبانتان و رسوخ آن به شعرتان كه از نگاه من ، يكي از رمز وراز هاي دلنشيني شعرتان است و در نهايت مانايي اش .
- معتقدم كلام من هرچه ساده ترو صميمي تر و از درون من باشد ، دلنشين تر خواهد شد . يك نكته هم هست و اينكه هر گز انديشه ي من جدا از بيانم نيست . منظورم اين است كه من با اين زبان از كودكي به نوجواني و از آنجا به جواني و بعد به امروز رسيده ام ...
يكي هم اينكه من معتقدم كه شعر ، ميدان جنگ و تبليغات آنچناني نيست .براي اين كارها امكانات ديگري وجود دارد . مثل نوشتن مقاله يا بررسي مسائل اجتماعي و سياسي و يا پرداختن به يك موضوع در جامعه شناسي یا روانشناسی.
- روي همين نكته بيشتر تأكيد كنيم شايد خيلي بهتر باشد . چون يكي از مؤلفه هاي جاري در شعر غربت است ، زباني صريح و بي لحاظ نمودن ايهام و استعاره . يعني مي گوييد كه شما از شعر ، انتظار يك خطابه ي سياسي را نداريد و يا كه...
- ببینید منظور من فقط این نیست. من گاها متونی را مي بينم و مي خوانم كه واقعا دلم مي خواهد آن آقا يا خانم راببينم و بپرسم عزيز جان تو دنبال چي هستي ؟ چي مي خواهي بگويي ؟ واقعا نمي فهمم وقتي كه از كاسه ي توالت یا مشابه آن مي نويسند و یا فحشهای چاله میدانی را داخل می کنند اين زيبايي و شعريتش كجاست ؟ البته طنز را کاملن جدا می کنم و امیدوارم سوء تفاهم پیش نیاید.من واقعن خواستار این هستم که از باصطلاح مدهای ادبی امروز که بیشتر آنارشی در بیانشان است فاصله بگیریم و به زبان شعر نزدیک شویم زیبایی شعر در این است که واژه ها را در آغوش هم نمایانتر می کند و خواننده را به پرواز در می آورد گاه با آوردن چند کلمه در کنار هم شاعر خواننده را زیر و رو می کند ولی در متنهای آنچنانی متاسفانه این اتفاق صورت نمی پذیرد.
یکی دیگر از مدهای امروزی تقدیمهای شعری است به عنوان مثال متنی يا شعري نوشته اندو گفته اند كه براي فلان محكوم سياسي و یا فلان اعدامی است و وقتي شعر را مي خواني مي بيني كه هيچ رابطه ي حسي و عاطفي بين آن شعر و مضموني كه ادعا مي كنند نيست .
البته اشاره ي من به آن بخش فرصت طلب است كه به اصطلاح جوّ گير شده ودر بده بستان ها، نان را به نرخ روز مي خورند ...
- حالا از اين مسئله بگذريم و بپردازيم به احساسات تلخ وشيريني كه در شعر شما وجود دارد و گاها تبديل به يك بغض شاعرانه مي شوند .
- من هم يك انسانم با احساسات تلخ وشيرين . گاهي با بغض و درد ديگران دلم به درد مي آيد و گاه اشكم سرازير مي شود و بعد هم واژه ها سرريز مي شوند . اما اين سرازير شدن در چارچوب خودش مي ماند و به بيان همان حس و فضاي موجود مي پردازد . نه اينكه مثلا شعر عاشقانه اي را براي پارتنرم بنويسم و بعدها در مناسبتي خاص ، آن را تقديمش كنم به كسي كه ربطی به جریان ندارد چرا که خواستم فلان گروه و یا دسته خوشش بيايد . اين ديگر ، كمال وقاحت است ...
- هرچند كه دوست دارم اين گفتگو همچنان ادامه داشته باشد اما با توجه به قول و قراري كه در كوتاه بودن گفتگو داشته ايم ، خواهش مي كنم اگر حرفي براي دوستداران شعرتان در ايران داريد بفرماييد .
- همانطور كه قبلا گفتم من حدود بيست و چندي سال ا ست كه از ايران دورم امابا با تلاشهاي اجتماعي و فرهنگي ام ، اين ارتباط را زنده نگه داشته ام .به نگاه مردم ايران و فرهنگ و آداب و رسوم و اخلا قيات آن واقفم ولی تلاش می کنم از عواملي كه باعث سكون و عدم تكامل فردي و اجتماعي مي شوند ، فاصله بگيرم . اين طبيعتا بي تأ ثير روي نوشته هايم نيست . انسان بودن و تلاش براي دستيابي به حقوق فردي و اجتماعي ، آمال و آرزوهايي است كه براي خودم و ديگران آرزو مي كنم
در همین جا از شما و خوانندگانتان سپاسگزارم و ازکوتاه بودن وقت پوزش می خواهم، امیدوارم در فرصتی دیگر جبران نمایم.